نفاق وتقیه

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

بعضى از مخالفان ما هنگامى كه خود را در برابر آيات صريح و روايات بالا مى بينند، چاره اى جز پذيرش مسأله مشروعيّت تقيّه در اسلام نمى بينند، ولى مى گويند تقيّه تنها در برابر «كفّار» است و در برابر مسلمين تقيّه مشروع نيست. حال آن كه عدم تفاوت در ميان اين دو ـ با توجّه به دلايل فوق ـ بسيار روشن است، زيرا: 1ـ اگر مفهوم تقيّه حفظ جان و مال و عِرض در برابر متعصّبان وافراد خطرناك است ـ كه هست ـ چه تفاوتى ميان مسلمان ناآگاه و متعصّب و كافر وجود دارد؟ اگر عقل و خرد حاكم به حفظ اين امور و هدر ندادن بيهوده آنهاست، چه تفاوتى بين اين دو مورد وجود دارد؟ ما كسانى را سراغ داريم كه بر اثر شدّت ناآگاهى و تبليغات سوء مى گويند : ريختن خون شيعه مايه تقرّب به خداست، آيا اگر شيعه مخلص از پيروان اميرمؤمنان على(عليه السلام) و اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در ميان چنين گروهى گرفتار شد و از او پرسيدند مذهب تو چيست؟ با صراحت بگويد: شيعه ام، و گلوى خود را به تيغ جهل وجنايت بسپارد؟! هيچ عاقل و خردمندى چنين حكم مى كند؟! به تعبير ديگر اگر همان كارى را كه مشركان عرب، در برابر عمّار ياسر، يا پيروان مسيلمه كذّاب در برابر دو نفر از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) انجام دادند، حاكمان بنى اميّه و خلفاى بنى عبّاس و مانند آنها از مسلمانان ناآگاه نسبت به شيعيان على(عليه السلام) انجام دادند، بايد حكم به حرمت تقيّه كنيم هر چند سبب نابودى صدها يا هزاران نفر پيروان مخلص اهل بيت(عليهم السلام) شود، به سبب اين كه اين حاكمان به ظاهر مسلمانند؟! اگر امامان اهل بيت(عليهم السلام) با تأكيد فراوان روى مسأله تقيّه تأكيد نكرده بودند، تا آن جا كه فرمودند: «تِسْعَةُ أعْشَارِ الدِّينِ التَّقِيَّةُ; نه دهم دين تقيه است»(1)، شايد عدد كشتگان شيعه در عصر بنى اميّه و بنى عبّاس به صدها هزار يا ميليون ها نفر مى رسيد، يعنى دهها برابر كشتارهاى بيرحمانه و وحشيانه اى كه داشتند انجام مى دادند. آيا كمترين ترديدى در مشروعيّت تقيّه در چنين شرايطى مى توان داشت؟ ما فراموش نمى كنيم كه اهل سنّت هم سالها به خاطر اختلافات مذهبى، از جمله بر سر مسأله حادث يا قديم بودن قرآن، اختلافات شديدى داشتند و خون هاى زيادى در اين راه ريخته شد! (همان نزاعى كه امروز از نظر محقّقان يك نزاع كاملا بيهوده و بى معناست). آيا گروهى كه خود را بر حق مى دانستند، اگر در چنگال مخالفان گرفتار مى شدند و از عقيده آنها سؤال مى شد، بايد با صراحت مى گفتند ما فلان عقيده را داريم، هرچند خون آنها را بريزند، بى آن كه كمترين فايده و تأثيرى براى ريخته شدن خون آنها باشد؟! 2ـ فخر رازى در تفسير آيه شريفه (إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً)(2)مى گويد: ظاهر آيه دلالت دارد بر اين كه تقيّه در برابر كفّار غالب مباح است، «إلاّ أنّ مذهب الشافعى ـ رض ـ أنّ الحالة بين المسلمين إذا شاكلت الحالة بين المسلمين و المشركين حلّت التقيّة محاماة على النفس; مذهب شافعى اين است كه اگر وضع مسلمانان با يكديگر همانند وضع مسلمين و كفّار شود، تقيّه براى حفظ نفس، حلال است». سپس به بيان دليل جواز تقيّه براى حفظ مال مى پردازد و به حديث نبوى «حُرْمَة مَالِ الْمُسْلِمِ كَحُرْمَةِ دَمِهِ; احترام مال مسلمان مانند احترام خون اوست» و حديث «مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ; كسى كه براى حفظ اموالش كشته شود شهيد است»(3) استدلال مى كند. در تفسير نيشابورى كه در حاشيه تفسير طبرى آمده نيز مى خوانيم: قال الامام الشافعى: «تجوز التقية بين المسلمين كما تجوز بين الكافرين محاماة عن النفس; تقيّه به خاطر حفظ جان ها در ميان مسلمانان جايز است، همان گونه كه در ميان كفّار و مسلمين جايز است».(4) 3ـ جالب اين است كه در دوران خلافت بنى عبّاس جمعى از محدّثان اهل سنّت به سبب اعتقاد به «قديم بودن قرآن» تحت فشار حاكمان بنى عبّاس قرار گرفتند و آنها از باب تقيّه اعتراف به حادث بودن قرآن كردند و نجات يافتند. «ابن سعد» مورّخ معروف، در كتاب طبقات و «طبرى» مورّخ معروف ديگر، در كتاب تاريخ خود به دو نامه اشاره مى كنند كه از سوى «مأمون» در اين رابطه به رييس شرطه بغداد «اسحاق بن ابراهيم» ارسال شد. در مورد نامه اوّل ابن سعد مى نويسد، مأمون به رييس شرطه نوشت، هفت نفر از محدّثين معروف (محمّد بن سعد كاتب واقدى ـ ابومسلم ـ يحيى بن معين ـ زهير بن حرب ـ اسماعيل بن داود ـ اسماعيل بن ابى مسعود و احمد بن الدورقى) را تحت الحفظ، نزد من بفرست. هنگامى كه نزد مأمون آمدند از آنها به عنوان آزمايش سؤال كرد، اعتقاد شما درباره قرآن چيست؟ همگى جواب دادند قرآن مخلوق است (با اين كه رأى مشهور ميان محدّثين عكس اين معنا يعنى قديم بودن قرآن بود و آنها نيز به آن معتقد بودند).(5) آرى آنها از ترس مجازات هاى سنگين مأمون تقيّه كردند و اعتراف به مخلوق بودن قرآن نمودند و رهايى يافتند. به دنبال نامه دوّم مأمون كه طبرى آن را نقل كرده و مخاطب در آن نيز رئيس شرطه بغداد است، چنين مى خوانيم: هنگامى كه نامه مأمون به او رسيد، جمعى از محدّثان را كه شايد عدد آنها به 26 نفر مى رسيد، احضار كرد و نامه مأمون را بر آنها خواند، سپس يك يك را صدا زد تا عقيده خود را درباره قرآن اظهار كنند، همه آنها به استثناى چهار نفر اعتراف كردند كه قرآن مخلوق است (و با تقيّه رهايى يافتند). آن چهارنفر كه اعتراف نكردند: احمد بن حنبل، سجادة، القواريرى، و محمّد بن نوح بودند. رييس شرطه دستور داد آنها را به زنجير بكشند و زندانى كنند، فردا همه آنها را فراخواند، همان سخن قبلى درباره قرآن را بر آنها تكرار كرد، سجادة اعتراف كرد كه قرآن مخلوق است و آزاد شد و بقيّه اصرار بر مخالفت كردند و آنها را به زندان بازگرداند. روز بعد آن سه نفر را فراخواند و «القواريرى» از گفته خود بازگشت و آزاد شد، ولى احمد بن حنبل و محمّد بن نوح همچنان بر گفتار خود اصرار ورزيدند، و رييس شرطه آنها را به شهر «طرطوس»(6) تبعيد كرد. هنگامى كه بعضى از افراد به گروهى كه تقيّه كردند اعتراض نمودند، آنها به عمل عمّار ياسر در برابر كفّار استناد جستند.(7) اينها همه به وضوح نشان مى دهد، در صورتى كه انسان تحت فشار شديد قرار گيرد و تنها راه نجات از چنگال ستمگران تقيّه باشد، مى تواند راه تقيّه را در پيش گيرد، خواه در مقابل كافر باشد يا در برابر مسلمان (دقّت كنيد). 1. بحارالانوار، جلد 109، صفحه 254. 2. سوره آل عمران، آيه 28 . 3. تفسير كبير فخر رازى، جلد 8، صفحه 13. 4. تفسير نيشابورى (در حاشيه تفسير الطبرى)، جلد 3، صفحه 118. 5. طبقات ابن سعد، جلد 7، صفحه 167، چاپ بيروت. 6. شهرى در شام در كنار دريا (معجم البلدان، جلد 4، صفحه 30). 7. تاريخ طبرى، جلد 7، صفحه 197.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: پاسخ به شبهات ، نفاق وتقیه ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:نفاق,تقیه,منافق,, | 15:42 | نویسنده : محمد |

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • آریا جی اف ایکس